روزشمار زندگی پسر کوچولوی ما

هجده ماهگی آرش

عزیزم مامان ، عشق مامان ، خیلی دوست دارم ، پسر من خیلی آقایی، نسبت به بچه های دیگه خیلی آروم تری و مامانی رو اذیت نمی کنی ، بابا امیر هم خیلی دوست داره همش برات صدقه میده که خدا از بلاها حفظت کنه انشاالله که بلا از همه بچه ها دور باشه شعر خوندن رو هم خیلی دوست داری وقتی میزارمت روی تاب شعر تاب تاب عباسی رو میخونی البته این مدلی تاب تاب عبادی اودا منو اندازی بقیش رو هم فقط ریتم شعر رو رعایت میکنی دیگه معلوم نیست چی میگی شمارش اعداد هم یاد گرفتی من میگم یک تو میگی دو ، سه من میگم سه تو میگی چار ، پج بازی هایی مثل جورچینهات رو خیلی خوب سر جاش میزاری ، یه بازی هم داری که باید شکل ها رو سر جاش بزاری همه رو انجام میدی ...
1 آذر 1391

هجده ماهگی آرش

عزیزم مامان ، عشق مامان ، خیلی دوست دارم ، پسر من خیلی آقایی، نسبت به بچه های دیگه خیلی آروم تری و مامانی رو اذیت نمی کنی ، بابا امیر هم خیلی دوست داره همش برات صدقه میده که خدا از بلاها حفظت کنه انشاالله که بلا از همه بچه ها دور باشه شعر خوندن رو هم خیلی دوست داری وقتی میزارمت روی تاب شعر تاب تاب عباسی رو میخونی البته این مدلی تاب تاب عبادی اودا منو اندازی بقیش رو هم فقط ریتم شعر رو رعایت میکنی دیگه معلوم نیست چی میگی شمارش اعداد هم یاد گرفتی من میگم یک تو میگی دو ، سه من میگم سه تو میگی چار ، پج بازی هایی مثل جورچینهات رو خیلی خوب سر جاش میزاری ، یه بازی هم داری که باید شکل ها رو سر جاش بزاری همه رو انجام میدی ...
1 آذر 1391

هجده ماهگی و اومدن امیر مهدی به خونه ما

امیر مهدی و خاله ساحل از دوستای نی نی سایتی مامانی اومدن خونه ما ، ماشاالله امیر مهدی اینقدر قشنگ حرف میزد که مامانی کلی ذوق کرده بود، تا اومد خونمون ، تو اتاق آرشی کتابها رو تو قفسه دید و گفت کتاب ،امیر مهدی خیلی کتاب دوست داره اینم چند تا عکس از اون روز ...
1 آذر 1391

هجده ماهگی و اومدن امیر مهدی به خونه ما

امیر مهدی و خاله ساحل از دوستای نی نی سایتی مامانی اومدن خونه ما ، ماشاالله امیر مهدی اینقدر قشنگ حرف میزد که مامانی کلی ذوق کرده بود، تا اومد خونمون ، تو اتاق آرشی کتابها رو تو قفسه دید و گفت کتاب ،امیر مهدی خیلی کتاب دوست داره اینم چند تا عکس از اون روز ...
1 آذر 1391

هجده ماهگی و اومدن امیر مهدی به خونه ما

امیر مهدی و خاله ساحل از دوستای نی نی سایتی مامانی اومدن خونه ما ، ماشاالله امیر مهدی اینقدر قشنگ حرف میزد که مامانی کلی ذوق کرده بود، تا اومد خونمون ، تو اتاق آرشی کتابها رو تو قفسه دید و گفت کتاب ،امیر مهدی خیلی کتاب دوست داره اینم چند تا عکس از اون روز ...
1 آذر 1391

هفده ماهگی آرشی

سفر تهران: بابایی و آرشی خونه مامانی امیر رضا پسر دایی آرشی و آرشی ( اینجا امیر رضا 6 سالش تموم شد و براش تولد گرفته بودیم) پارسا جون و آرشی ، خونه عمو حجت خونه خاله سمیه رها خانم و سارا کوچولو و آرشی اینم رها خانم و آرشی ...
13 مهر 1391