روزشمار زندگی پسر کوچولوی ما

بیست ماهگی آرشی

خاله ندا و پویان عسلی از بوشهر اومده بودن مشهد زیارت، یه ناهار هم اومدن خونه ما به اتفاق خاله مژگان و کیانا جون بدون شرح ...
1 آذر 1391

بیست ماهگی آرشی

خاله ندا و پویان عسلی از بوشهر اومده بودن مشهد زیارت، یه ناهار هم اومدن خونه ما به اتفاق خاله مژگان و کیانا جون بدون شرح ...
1 آذر 1391

بیست ماهگی آرشی

خاله ندا و پویان عسلی از بوشهر اومده بودن مشهد زیارت، یه ناهار هم اومدن خونه ما به اتفاق خاله مژگان و کیانا جون بدون شرح ...
1 آذر 1391

بیست ماهگی آرشی

یه روز جمعه رفته بودیم کارخونه با بابا امیر و خاله مژگان و کیانا جون و باباش . کلی خوش گذشت . اینم چند تا عکس از وروجکا ...
1 آذر 1391

بیست ماهگی آرشی

یه روز جمعه رفته بودیم کارخونه با بابا امیر و خاله مژگان و کیانا جون و باباش . کلی خوش گذشت . اینم چند تا عکس از وروجکا ...
1 آذر 1391

بیست ماهگی آرشی

یه روز جمعه رفته بودیم کارخونه با بابا امیر و خاله مژگان و کیانا جون و باباش . کلی خوش گذشت . اینم چند تا عکس از وروجکا ...
1 آذر 1391

نوزده ماهگی آرشی

چند تا عکس هم از نوزده ماهگی آرشی میزارم عزیزم یاد گرفتی وقتی بهت میگیم ما رو بخندون صورتت رو این شکلی میکنی که بخندیم استخرت رو گذاشتم تو بالکن و توش آب پر کردم و بازی کردی کلی ذوق کردی و آب بازی کردی مثل همیشه محو تماشای تلوزیون هستی خیلی دوست داری کلنکس رو بریزی بیرون تازه بعضی وقتها هم ریز ریزشون میکنی اینم یه خرابکاری دیگه قاشق و چنگال ها رو ریختی بیرون از کشو ...
1 آذر 1391