روزشمار زندگی پسر کوچولوی ما

رفتن تهران

پسر گلم ، عزیز دلم ، بابا امیر اصلا دوست نداشت که پسملی مشهد به دنیا بیاد به همین خاطر روز 12 آبان ماه به همراه بابایی اومدیم تهران بابایی به خاطر اینکه مامانی و پسملی اذیت نشن پرواز فرست کلس گرفته بود اتفاقا اون روز هوا خیلی سرد شده بود و پرواز ما هم 11:20 شب بود که ساعت 12 انجام شد و ما هم ساعت 2 رسیدیم تهران خیلی نگران بودیم ولی خدا رو شکر همه چیز به خیر و خوشی گذشت و اصلا اذیت نشدیم اون روز که ما رسیدیم فرداش یعنی 13 آبان عزیز و آقاجون همرا با خاله عزیزه و مامانی و بابا عباس رفتن کربلا و کلی هم سوغاتی برای شما آوردن روز 16 آبان بابایی برگشت مشهد خیلی روز سختی بود ، درسته مامانی قبلا خیلی تنهایی اومده بود تهران و برگشته ب...
23 ارديبهشت 1391

اولین تکون نی نی

روز 29 تیر ماه بود که با خاله لیلا و خاله آرزو و بابایی رفتیم حرم ، مامانی چون نباید زیاد راه میرفت بابا امیر براش ویلچر گرفت و رفتیم زیارت امام رضا ، تو صحن نشسته بودیم داشتیم زیارت نامه میخوندیم که مامانی اولین تکون شما رو حس کرد برای من خیلی لحظه قشنگی بود برای اولین بار وجود تو رو تو دلم حس میکردم ، قبلش همش دوست داشتم برم سونو تا ببینمت ولی حالا خودم دیگه میتونستم حست کنم بهترین حسی بود که تجربه کردم از امام رضا خواستیم که یه نی نی سالم و صالح و خوشگل خدا بهمون بده و عاقبت بخیریتو بشی
23 ارديبهشت 1391

اولین تکون نی نی

روز 29 تیر ماه بود که با خاله لیلا و خاله آرزو و بابایی رفتیم حرم ، مامانی چون نباید زیاد راه میرفت بابا امیر براش ویلچر گرفت و رفتیم زیارت امام رضا ، تو صحن نشسته بودیم داشتیم زیارت نامه میخوندیم که مامانی اولین تکون شما رو حس کرد برای من خیلی لحظه قشنگی بود برای اولین بار وجود تو رو تو دلم حس میکردم ، قبلش همش دوست داشتم برم سونو تا ببینمت ولی حالا خودم دیگه میتونستم حست کنم بهترین حسی بود که تجربه کردم از امام رضا خواستیم که یه نی نی سالم و صالح و خوشگل خدا بهمون بده و عاقبت بخیریتو بشی
23 ارديبهشت 1391

اولین تکون نی نی

روز 29 تیر ماه بود که با خاله لیلا و خاله آرزو و بابایی رفتیم حرم ، مامانی چون نباید زیاد راه میرفت بابا امیر براش ویلچر گرفت و رفتیم زیارت امام رضا ، تو صحن نشسته بودیم داشتیم زیارت نامه میخوندیم که مامانی اولین تکون شما رو حس کرد برای من خیلی لحظه قشنگی بود برای اولین بار وجود تو رو تو دلم حس میکردم ، قبلش همش دوست داشتم برم سونو تا ببینمت ولی حالا خودم دیگه میتونستم حست کنم بهترین حسی بود که تجربه کردم از امام رضا خواستیم که یه نی نی سالم و صالح و خوشگل خدا بهمون بده و عاقبت بخیریتو بشی
23 ارديبهشت 1391

سونوی NT

12 تیر ماه رفتیم برای سونوی NT و آزمایش غربالگری این اولین باری بود که بابایی نی نی کوچولومونو از نزدیک دیدش، تو این سونو دست و پاهای کوچولوت معلوم بود وایی وقتی دکتر نشون میداد بهمون کلی ذوق کرده بودیم ولی چون مامانی یکم نگران شما بود و استرس داشت تحرک شما هم کم شده بود ، مامانی ایقدر استرس داشت که دهنش تبخال شده بود ، نگران سلامتت بودیم عزیزم که خدا رو شکر خدا به ما یه نی نی سالم داده بود ، تا دکتر اومد جنسیتت رو بهمون بگه پاهات رو جمع کردی و نگذاشتی که بدونیم نی نیمون دخمل یا پسمل سونوی تعیین جنسیت نی نی در روز یکشنبه 27 تیر ماه خاله لیلا اومد خونه ما ، که کمک مامانی کنه چون مامانی همچنان باید استراحت میکرد و نمی تونست کا...
23 ارديبهشت 1391

سونوی NT

12 تیر ماه رفتیم برای سونوی NT و آزمایش غربالگری این اولین باری بود که بابایی نی نی کوچولومونو از نزدیک دیدش، تو این سونو دست و پاهای کوچولوت معلوم بود وایی وقتی دکتر نشون میداد بهمون کلی ذوق کرده بودیم ولی چون مامانی یکم نگران شما بود و استرس داشت تحرک شما هم کم شده بود ، مامانی ایقدر استرس داشت که دهنش تبخال شده بود ، نگران سلامتت بودیم عزیزم که خدا رو شکر خدا به ما یه نی نی سالم داده بود ، تا دکتر اومد جنسیتت رو بهمون بگه پاهات رو جمع کردی و نگذاشتی که بدونیم نی نیمون دخمل یا پسمل سونوی تعیین جنسیت نی نی در روز یکشنبه 27 تیر ماه خاله لیلا اومد خونه ما ، که کمک مامانی کنه چون مامانی همچنان باید استراحت میکرد و نمی تونست کا...
23 ارديبهشت 1391

سونوی NT

12 تیر ماه رفتیم برای سونوی NT و آزمایش غربالگری این اولین باری بود که بابایی نی نی کوچولومونو از نزدیک دیدش، تو این سونو دست و پاهای کوچولوت معلوم بود وایی وقتی دکتر نشون میداد بهمون کلی ذوق کرده بودیم ولی چون مامانی یکم نگران شما بود و استرس داشت تحرک شما هم کم شده بود ، مامانی ایقدر استرس داشت که دهنش تبخال شده بود ، نگران سلامتت بودیم عزیزم که خدا رو شکر خدا به ما یه نی نی سالم داده بود ، تا دکتر اومد جنسیتت رو بهمون بگه پاهات رو جمع کردی و نگذاشتی که بدونیم نی نیمون دخمل یا پسمل سونوی تعیین جنسیت نی نی در روز یکشنبه 27 تیر ماه خاله لیلا اومد خونه ما ، که کمک مامانی کنه چون مامانی همچنان باید استراحت میکرد و نمی تونست کا...
23 ارديبهشت 1391

یه اتفاق بد

چند روز بعد از سونوگرافی اون دکتر ناشی افتادم به لکه بینی ، ساعت 2 نیمه شب بود که از خواب بیدار شدم داشتم از کمردرد می مردم بعد دیدم افتادم به خونریزی شدید تا صبح اینقدر گریه کردم که چشمام درد گرفته بود، صبح زنگ زدم به دکترم تو تهران گفت که احتمالا بچه ات سقط شده برو بیمارستان که این خونریزی خودت رو اذیت نکنه ، منم که قبلا یه تجربه بد این مدلی داشتم نرفتم بیمارستان و فقط استراحت کردم تا بعداز ظهر که زنگ زدم به دکترم تو مشهد که گفت بیا مطب سونوت کنم ، رفتم مطب و وقتی سونو کرد قلب تو نی نی نازم داشت میزد ، شنیدن این صدا لذت بخش ترین اتفاقی بود که تو اون روز سخت بر من گذشته بود و گفت که این خونریزی مربوط به جفته و خدا رو شکر نی نیت سالمه ، ...
23 ارديبهشت 1391

یه اتفاق بد

چند روز بعد از سونوگرافی اون دکتر ناشی افتادم به لکه بینی ، ساعت 2 نیمه شب بود که از خواب بیدار شدم داشتم از کمردرد می مردم بعد دیدم افتادم به خونریزی شدید تا صبح اینقدر گریه کردم که چشمام درد گرفته بود، صبح زنگ زدم به دکترم تو تهران گفت که احتمالا بچه ات سقط شده برو بیمارستان که این خونریزی خودت رو اذیت نکنه ، منم که قبلا یه تجربه بد این مدلی داشتم نرفتم بیمارستان و فقط استراحت کردم تا بعداز ظهر که زنگ زدم به دکترم تو مشهد که گفت بیا مطب سونوت کنم ، رفتم مطب و وقتی سونو کرد قلب تو نی نی نازم داشت میزد ، شنیدن این صدا لذت بخش ترین اتفاقی بود که تو اون روز سخت بر من گذشته بود و گفت که این خونریزی مربوط به جفته و خدا رو شکر نی نیت سالمه ، ...
23 ارديبهشت 1391